عشق یعنی در تو من معنا شوم

عشق یعنی با تو من دریا شوم

عشق یعنی قطره ای بر گل نشست

عشق یعنی مهر تو بر دل نشست

عشق یعنی سیب سرخ انتظار

عشق یعنی بی تو، من امری محال

عشق یعنی یک سبد بوی بهار

عشق یعنی جسم و جانم مال تو

عشق یعنی پرسش از احوال تو

عشق یعنی از خودم من خسته ام

عشق یعنی به تو دل بسته ام 

لرزشی دارد دلم انگار دلتنگت شدم 

خوب می دانی که من با عشوه ای خامت شدم

کاش می شد با غزل یک جرعه مهمانم کنی

نیست انگار دلت با من، که درمانم کنی

من که از چشمان مست تو غزل خوان گشته ام

هر دری را غیر تو بر روی این دل بسته ام

منتظر ماندم که شاید یک نظر بر من کنی

ترسم اندوه مرا از کاه چون خرمن کنی

خمره ای دارد دلم، از آب انگور تو پُر

خمره را بگشودم و اشعار من شد همچو دُر

شد شکر ریز از لبت لبهای گرم مست من

مثنوی سرریز شد با یک قلم در دست من

وقتی دست هایت را می بردی هیچ فکر کردی؟

به بویش گرمایش قدرتش امیدش واین پاییز

تمام کت هایم جیب های بزرگ دارند

دستم تنهایی یخ می کند

اجــازه هـسـت کـه عـشـقـتـو ، تــو کـوچــه هــا داد بــزنـم؟

رو پـشـت بــوم خـونـه هــا اسـمــتـو فـــریــاد بــزنـم؟

اجــازه هـسـت کـه هــر نـفـس تـــرانـه بـارونــت کـنـم؟

مــاه و سـتـاره رو بـازم فــدای چـشـمـونـت کـنـم؟

اجــازه هـسـت کـه خـنـده هـات قـلـبـمـو از جــا بـکـنـه؟

بـهـت بگـم عـاشقـتـم، دوسـت دارم یــه عـالــمــه

اجــازه هـسـت نـگاهـتـو ، تـو خــاطــرم قــاب بـکـنـم؟

چـشـمی کـه بـدخــواهـمـونــه ، بــه خـاطـرت خـــواب بــکـنم؟

اجــازه ، فــریـاد بــزنــم : تــو قـلبـمی تـا ابــد؟

بـدون اگـه رســوا بـشـم بــه خــاطــرت خــوبـه ، نـه بــد!

اجــازه هــست دریـا باشــم ، کــویــر رو پـیـمـونـه کـنم؟

تــو صـدف دلــم بـشی ، مـن تــو دلــت خــونـه کـنم؟

اجـــــــــــــازه هــــــســـــــــت؟؟