امروز به اتاقت که رفتم، هنوز هوای اتاق بوی عطرت را به یادگار نگه داشته بود
یاد اخرین یادم تو را فراموشی که باهم شرط کردیم افتادم
یاد چشمان مهربانی که تمام آسمان را در خود جای میداد
یاد آن دست هایی که سردی زندگی را برایم گرما می بخشید
امروز به اتاقت که رفتم، هنوز هوای اتاق بوی عطرت را به یادگار نگه داشته بود
یاد اخرین یادم تو را فراموشی که باهم شرط کردیم افتادم
یاد چشمان مهربانی که تمام آسمان را در خود جای میداد
یاد آن دست هایی که سردی زندگی را برایم گرما می بخشید
تا حالا دلت خواسته که همیشه و همه جا در کنار یکی باشی ؟..
تا حالا دلت خواسته به کسی بگی دوستت دارم ؟..
تا حالا دلت خواسته خودت رو برای کسی فدا کنی ؟..
تا حالا خدا رو به خاطر خلقت کسی ستایش کردی ؟..
به این میگن عشـــــــــــق... حس قشنگیه! مگه نه؟
لحظه هایم مال تو به قیمت "صفر" تومن
همین که "تو" کنار "من" باشی ثروتمندترین انسانم
تنهایم اما دلتنگ آغوشی نیستم
خسته ام ولی به تکیه گاه نمی اندیشم
چشمهایم تر هستند و قرمز، ولی رازی ندارم
چون مدتهاست دیگر کسی را خیلی دوست ندارم
حال که آمده ای، کمی بیش از نوشیدن یک فنجان چای
کمی بیشتر از یک، دو بوسه بمان
کمی بیشتر از یک آغوش، یک گفتگوی عاشقانه
من سالها بوسه به تو بدهکارم
می بینی برای بیشتر ماندنت چقدر بهانه های زیبا دارم...
باران ببارد یا نبارد
چتر داشته باشم یا نداشته باشم
پاییز باشد یا نباشد
هیچ کدام برایم فرقی ندارد
من از تمام رمانتیک های آبکی خسته شده ام...!
امشب به مهمانی تو می آیم
نه چشمان فریبنده ات را می خواهم و نه لبان خیس تب دارت را
مرا یک آغوش به وسعت دستانت کافی است
دلم گرفته... غم هایم را بغل کن
متنفرم از انسان هایی که دیوار بلندت را می بینند، ولی به دنبال همان یک آجر لق میان دیوارت هستند که،
تو را فرو بریزند...!
تا تو را انکار کنند...!
تا از رویت رد شوند...!
تمام آن چیزی که درباره ی تو در سرم هست
ده ها کتاب می شود
اما تمام چیزی که در دلم هست
فقط دو کلمه است
"دوستت دارم"
آنقدر قوی باش تا هر روز با زندگی روبرو شوی
زندگی یک مسابقه نیست
بلکه سفری است که هر قدم از مسیر آن را
باید لمس کرد
چشید
و لذت برد....
سالهاست که مرده ام
بی تو
نه بوی خاک نجاتم داد
نه شمارش ستاره ها تسکینم
چرا صدایم کردی؟
چرا؟
خدایـــــــــــــــــــــــــــــا
این روزهـــــــا حرفهـــــــــایم بوی ناشــــــکری می دهنــــد
امــــــا تــــــــــــــــــــو
به حساب تنهایی و دردی که میدانــــی بگـــــــذار.....
نام دیگر پاییز است
برگریزان خاطره هایت بیشتر
چند وقتیست هر چه می گردم
هیچ حرفی بهتر از سکوت پیدا نمی کنم
نگاهم اما...
گاهی حرف می زند، گاهی فریاد می کشد
و من همیشه به دنبال کسی می گردم
که بفهمد یک نگاه خسته چه می خواهد بگوید
نه نرو... صبر کن قرارمان این نبود باید سکه بیندازیم...
اگر شیر امد تردید نکن که دوستت دارم...
اگر خط امد مطمئن باش که دوستدارت هستم..
صبر کن سکه بیندازیم، اگر دوستت نداشتم...ان وقت برو
تمام دنیا را هم به من بدهند
ذره اے جاے یک لحظـــه
حس آغـــوشـــت را
برایــــم نمیگیــرد
آغــوشت خود زنـدگے است
رهایـــــم نکــن...
باران که میبارد...
دلم برایت تنگ تر می شود...
بدون چتر...
من بغض می کنم...
اسمان گریه...
وای که چه دردی دارد...
اری، دلتنگی را میگویم...
به هر کسی که می رسی می گوید
ادم فقط یکبار عاشق می شود
دروغ است
تو باور نکن
مثلا خود من، هر روز، دوباره، عاشقت می شوم
درست زمانی که سرت جای دیگری گرم است
دل من همینجا یخ میزند
چه فاصله زیادی است از سر تو تا دل من
تعداد صفحات : 2