ای رویای ابدیم
ای ممنوعه ی من ؟
چگونه و کجا و چرا ، پنهانت کنم ؟
مگر می توانم
وقتی تمام قافیه ی شعرهایم تویی!
وقتی تمام وجودم پر است از تو
نمی توانم !
بگذار شهره و مجنون دیوانه ی
این شهر شوم...
ای رویای ابدیم
ای ممنوعه ی من ؟
چگونه و کجا و چرا ، پنهانت کنم ؟
مگر می توانم
وقتی تمام قافیه ی شعرهایم تویی!
وقتی تمام وجودم پر است از تو
نمی توانم !
بگذار شهره و مجنون دیوانه ی
این شهر شوم...
بعضی ها
تکرار نمی شوند...
پس کسی
را که دوست داری...
همیشه کنار
خودت نگه دار...
و مراقبش باش.
ما را وصل کرده اند به دلتنگی
دست و پایمان را بسته اند
که هر لحظه قلبمان از جایش جدا شود
و منتظر دیداری دوباره باشد
ما را به ثانیه ها گره زده اند
که دوری را هر ثانیه هزاربار به صورتمان بکوبند
دوری و درد و دلهره...
دلتنگی و دور بودن...
عشق تفسیر عجیبی ست از دوست داشتنت
وقتی دیوانه وار دوستت دارم...!
عشق یعنی جسم و جانم مال تو
عشق یعنی پرسش از احوال تو
عشق یعنی از خودم من خسته ام
عشق یعنی به تو دل بسته ام
بودنت را دوست دارم
وادارم می کنی که
به هیچ کس فکر نکنم جز تو
نگاهت را گره بزن به هر لحظه من
حس امنیت میکنم
وقتی تو درگیر منی