می نویسم از تو برای تو و دور از تو...
بدون هراس از خوانده شدن...
بگذار همه بدانند...
می نویسم برای تو...
برای تویی که بودنت را...
نه چشمانم میبیند...
و نه گوش هایم می شنود...
و نه دستانم لمس می کند...
تنها با شعفی صادقانه...
با دلم احساست می کنم...!
می نویسم از تو برای تو و دور از تو...
بدون هراس از خوانده شدن...
بگذار همه بدانند...
می نویسم برای تو...
برای تویی که بودنت را...
نه چشمانم میبیند...
و نه گوش هایم می شنود...
و نه دستانم لمس می کند...
تنها با شعفی صادقانه...
با دلم احساست می کنم...!
تمام آن چیزی که درباره ی تو در سرم هست
ده ها کتاب می شود
اما تمام چیزی که در دلم هست
فقط دو کلمه است
"دوستت دارم"
تــمـام غـصـه هـا از هـمـان جـایـی آغـاز مـی شـونـد کـه …
تـرازو بـر مـی داری ، مـی افـتـی بـه جـان دوسـت داشـتـنـت!
انـدازه مـی گـیـری!
حـسـاب و کـتـاب مـی کـنـی!
مـقـایـسـه مـی کـنـی!
و خـدا نـکـنـد حـسـاب و کـتـابـت بـرسـد بـه آنـجـا …
کـه زیـادتـر دوسـتـش داشـتـه ای!
کـه زیـادتـر گـذشـتـه ای!
کـه زیـادتـر بـخـشـیـده ای!
بـه قـدر یـک ذره …!
یـک ثـانـیـه حـتـی …!
درسـت از هـمـانـجـاسـت کـه تـوقـع آغـاز مـی شـود
و تـوقـع آغـاز هـمـه رنـج هـایـی اسـت کـه بـه نـام عـشـق مـی بـریـم!